مرگ بر ویروس ....!

امشب خان ما سیستمش ویروسی شده و تب و بی حالی و.... که تو روند درمانش چه خوردن داروهای گیاهی و پاشویه و بخورات و ... مساعدت فراوانی می کند ؛ اشتها نداره و از درد شکم و سر درد شاکیه .


تاریخ : 31 شهریور 1393 - 05:48 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 700 | موضوع : وبلاگ |

قابل توجه جناب آقای زاهد ....!

 

ظاهراً ninipage.com هاستیه برای نی نی ها و شاید به همراه niniweblog.com تنها سایت های اختصاصی برای کودکان ولی چند روزیه همش وبلاگ هایی تبلیغاتی بجای نی نی ها خودنمایی میکنه ..؟!

شاید مدیریت محترم خبر نداره بنابراین با توجه به اینکه نی نی پیج برای بچه هاست حضور این وبهای مزاحم که گاهاً وسائل و موضوعات بسیار قبیح و غیر اخلاقی را هم تبلیغ میکنند ....! در شأن نی نی پیج نباشه لذا کسانیکه که به همراه بنده درخواست جلوگیری از ثبت وبهای مزاحم رو دارند نظر موافق یا مخالف خود را در همین پست بنویسند .

همه ساله در جشنواره سنجش رتبه وب سایت ها این مسایل جزو نکات بسیار قابل توجه بوده و در نی نی وبلاگ شدیداً با وبهای مزاحم برخورد میشود . انشالله امسال نی نی پیج کاندید جایزه برترین ها باشه .

بنابراین ضمن تقدیر و تشکر از مدیریت محترم سایت تقاضای اتخاذ تدبیر شایسته را داریم .


تاریخ : 30 شهریور 1393 - 10:31 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 738 | موضوع : وبلاگ |

چه می پنداری ؟ مگر می شود ....؟!

امروز عصری دیدم ارشیا یه خورده بازی گوشی می کنه و علیرغم همیشه ؛ به حرفای من و مامانی کم محلی نشون میده ؛ من هم برای به اصطلاح تنبیه کردنش ! پارک نبردمش و یه دو ساعتی بهش کم محلی کردم ....!

شب بعداز شام هم رفتیم خونه عمو جون ولی خان برخلاف اعلام آشتی از سوی من ؛ به قدری پکر بود و حالش گرفته بود و به روی نازشم نمی آورد که تو تک تک رفتارهاش واضح واضح بود . حتی با رومیسا هم الکی می خندید و حال و نشاط همیشگی خان امشب تعطیل بود ....!

هر چند تنبیه کردنم بخاطر خودش بود ؛ ولی گویی خان کوچولو و دل نازکش خیلی حساسه و غرور مردونگیش خیلی بیشتر از اونیکه در مورد مردای بهمنی میگن ....! خونه هم که اومدیم برخلاف همیشه زود گرفت و خوابید و قصّه آخر شب (برخلاف همیشه ) نخواست ....! یعنی منّت هم نکشید ...؟!

ارشیای من ! یکی یک دونه من ...!

شاید به دل کوچیکت گران اومده که بابایی خشن بوده امشب ؛ ولی بدون ثانیه های اخم و تخم

به روی نازت ؛ قطره قطره خون از دلم ریخته و نهان کرده ام تا نبینی ...!

هر چند که بهتراز هر کسی روح و روانت را می شناسم و میدانم این خنده های الکی

تنها برای مخفی کردن غصّه هایت جلو عمو جون و بقیه بوده

ولی بدون خنده های الکی ات هم زیباترین صحنه ایست که می بینم ....!

نگاه ساکتت چه سرزنش آمیز است بر دلم ...؟! می خوانم خوب می خوانمت ....!


تاریخ : 29 شهریور 1393 - 12:43 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 644 | موضوع : وبلاگ |

عاشقی می کنم من امشب ...!


تاریخ : 28 شهریور 1393 - 10:56 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 619 | موضوع : وبلاگ |

کـلاس هیــچُـم ...؟!

امروز برای خرید لوازم التحریر آبجی خانوم ها رفتیم بازارچه مرزی پیرانشهر که هم اجناس متنوع و با کیفیت تری دارد و هم قیمت ها به نسبت بازار فعلی خودمون مناسب ترن .... ارشیا هم برا خودش کلی لوازم التحریر از کیف و دفتر و قلم گرفته تا ..... خلاصه همه ملزوماتش رو تهیه کرد تا امسال دانش آموز ممتاز کلاس هیچم باشه ...!

تازه علیرغم اینکه تو جاده خوابیده بود به محض اینکه رسیدیم با همون چهره خواب آلود اومده میگه بابایی عکس بگیر میخوام آیهان از خونه شون ببینه دایی جونش چی گرفته ....؟!


تاریخ : 28 شهریور 1393 - 09:52 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 627 | موضوع : وبلاگ |

عشقبازی در سکوت ...؟!

دیشب نقده عروسی بودیم و از همونجا با اصرار آبجی خانوم رُزیتا ، آبجی کوچیکترا ( آیدا جون و آرینا جون ) برای چند روزی موندن خونه آبجی و من و ارشیا و مامانی برگشتیم خونه....!

میگن خونه به برکت وجود دخترا بهشت میشه ...! راست گفتن بخدا از دیشب خونه ما سوت و کوره انگاری ما سه نفر یه جورایی تنهای تنهای هستیم ....! امشب که من مشغول مطالعه بودم دیدم مامانی از تو هال صدا میزنه مرد کوچولوی خونه ی من ... و صدای صدقه و قوربونت بشم ها رو شنیدم .... رفتم دیدم مامانی میگه ارشیا از صبح که بیدار شده همش سراغ آبجی هاشو می گیره .... الانم روزنامه گرفته دستشو و نشسته داره برای خودش روزنامه میخونه (مثلاً ) و نیم نیگاهی هم به تلویزیون داره که تنهایش رو پر کنه .... ! چندتا عکس مامانی از ارشیا گرفته میزارم تا آبجی از شهرستان ببینن و بدونن که داداش یکی یه دونشون چقده دل نازش براشون تنگ شده ....!


تاریخ : 25 شهریور 1393 - 09:36 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 697 | موضوع : وبلاگ |

چکیده 6 ساعت نوشتن امشبم

چکیده 6 ساعت نوشتن امشبم

آیت الله العظمی قاضی(ره) :

الله الله الله که دل کسی را نرنجانید!!!
تاریخ : 21 شهریور 1393 - 12:48 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 929 | موضوع : فتو بلاگ |

بر من این تلخی بسیار, دلت می آید؟!

هرچند این روزا به دلایلی حال و نای نوشتنم ته کشیده ولی مهربانی مهربان را نمی شود نهان کرد تا بلکه شکری ز دهانی براید بر همه مهربانی هایی که شب و روز بر ما ارزانی میدارد.

دیشب جایی بودیم و تا برگشتیم ساعت یک و نیم شد . ارشیا رفت اتاقش که بخوابه و آبجی کوچولوش هم باهاش رفت و کمی خنده و شوخی .... یهو صدای فریاد آبجی آرینا رو شنیدم ... رفتم دیدم خان رو تشک تختش به هوای ترامبولین بالا و پایین پریده و یهو افتاده رو پاتختی کنار تختش و چشمش خورده به گوشه اون . به مهربانی مهربان والا ؛ چشم نازش از بلائی بسیار جدّی نجات پیدا کرده ...!

 

گوشه چشم کبود و شکافته و خون سرخ خان جاری ....! هر پدر و مادری میداند که آن لحظه علیرغم اینکه نمی خواستم به رویم بیارم چه حال زاری داشتم . تیمارش کردم و مداوا ...رفتم تو هال نشستم دو رکعت به درگاه سبحان لایزال شکرانه سر بر زمین نهم که خان خبردار از هوای دل آشفته ام از آشپزخونه صدام میزنه .

تموم شدم رفتم بغلش دیدم یه دونه از این شُکلات کاکائویی های شونیز هست که به شکل قلب پیچوندن لای یه زرورق قرمز ... یکی از اونها رو گرفته رو قلبش و میگه بابا .... میگم جان بابا ... میگه بابا خوشم ده ویی ( دوستت دارم ) ....!

خدایا این دل کوچک با اون درد و اضطرابش اومده تا دل پیر باباش رو تیمار کنه ...!

هزاران مرتبه شکرت ای یگانه بی همتا

 


تاریخ : 15 شهریور 1393 - 23:00 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 1070 | موضوع : وبلاگ |

پـَشـمَــک خـورون ...!

اونم از اون پشمک ها



تاریخ : 12 شهریور 1393 - 09:26 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 709 | موضوع : وبلاگ |