نوش جونت جای ما رو هم خالی کن پس سهم ابجی هات چی ارشیا خان؟
ارشیا : خاله فکر میکنی ارشیا اینقده بی مروته ؟ من هیچی نمیخورم مگر اینکه بقیه هم بخورن ... سهم اونا رو بردم خونه ... برا رزی جونم هم اگه قسمت باشه می گیرم اونم پشمک چند رنگی
راستی خوشتیپ خاله ببخشید چند وقتی فرصت نشد بهت سر بزنم آخه درگیر مسافرتهای کوتاه آخر تعطیلاتیم...ولی قول میدم هر وقت فرصت کنم اولی صفحه ای که باز کنم وبلاک .....خوشتیپ وعروسک خودم ارشیا جون باشه
سلام داماد گلم نوش جونت من که دهنم اب افتاد الهی گوشت بشه به تن تو .
تمرین کن دیگه تنهائی جائی نری یه وقت بچه های محل چشمت میکنن و میبرند اونوقت حلمای من چکار کنه
بوسسسسسسسسسسسسسسس از نوع ابدارش بوسسسسسسسس
ارشیا : مامامن سمیرا خانوم ؛ ما غل و زنجیر عشق اون نازنین حلما به گردن آویخته ایم ولی نیس آخه اون پرنسس شما نقاب از چهره بر نمی گیرد ؛ بنابراین پشمک به یاد حلما جان تو دهن آب می کنیم
عزیز کرده تو زودپز که نیست صبر کن یه عروسی برات بیارم که دهنت اب بشه صبر کن وقتی هی بیای و بری در خونه رو بکوبی اونوقت میفهمی بوسسسسسسسسسسسسسسسسسس
ارشیا : خاله مگه داستان عشق کُردها رو نخوندی ؟ صبر ایوب دارن برای نیازشون ?! به این آدرس برید http://sazeshekasteh52.blogfa.com
و بخونید داستان عاشقان اسطوره ای کردستان «مه م و زین »را که بابایی به فارسی ترجمه کرده ...انوقت می فهمید ارشیا ماندگاره و مثل جونای امروزی نیس
خدایا از اینکه دامادی به این خوبی انتخاب کردم شکر فقط میتونم بگم الهی کرور کرور به درگاهت شکر الهی صدو بیست ساله با عزت بشن و دلشون شاد و تنشون سالم و شکر گذار نعمات خدادادی
ارشیا : خاله جون دعایت بقدری زیبا بود که سورپرایزمون کرد . الهی بی بلا و بی نیاز و سرفراز شادمان باشید
این شکافیست کزآن به جهان می نگرم .می نویسم درد دلهایم را تا جهان فهم کند کودکی بهر حیات آمده است . فردا را خواهم ساخت تا دلم ؛ این همه بودن ها را به دوچشمش نظاره کند و بی محابا به زبان شکر براند او را .....!
*******************************
ارشیا خان در تاریخ 9 بهمن 1390 در بیمارستان نبی اکرم (ص) شهر اشنویه ، چشم به جهان گشود و پنجره ای بسوی بهشت شادمانی بر روی دلهای خانواده صمیمی ما باز کرد.