انیس دل ....!

هزاران شکر و سپاس خدای منّان را که همیشه منّت میگذارد بر دل منِ پیرمرد و نسیم تبسم

هایش همیشه بر کویر دلم جاریست . امشب رومیسا جووون سالم و قبراق مهمون ارشیا بود .

این دوناز عموزاده که از یک هفته قبل بدلیل بیم از سرایت بیماری به ارشیا همدیگر رو ندیده بودند

گویی دو گل تازه آب خورده بودند لحظه ای که همدیگر رو در آغوش کشیدند .

اینجا هم که گیلاس خورووونه و  لُـپـهاشون  گلابی شده


تاریخ : 30 خرداد 1393 - 10:51 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 819 | موضوع : وبلاگ | 9 نظر

و این بار حاجـــی ...! اسکوتر ران می شود

امروز عصری خان، اسکوتر دختر همسایه رو دیده و خلاصه دل کوچولو موچولوش هوس داشتن اسکوتر کرد ما نیز که گوشی شنوا داریم و نه به بچه های ناز نمیتونیم نه بگیم طبق معمول اطاعت امر کردیم . خان سوار میشه ولی بلد نیست و هوری میخواد بیفته ...! یه خورده هم بگی نگی از این که نمیشه ... شاکیه ...! همین چند دقیقه قبل عکسایی ازش گرفتم و الان که عکسا رو گذاشتم اومده خودش دیده میگه ... اسکوت یقه ....( به فارسی ترجمه کنیم میشه اسکوتر خوب نیست ) ....!!!

 

 

شب بود و عکسا خوب نیفتادن ؛ برای همین برخلاف همیشه عکسا رو ریزه گذاشتم !


تاریخ : 28 خرداد 1393 - 06:45 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 804 | موضوع : وبلاگ | 4 نظر

باز باران ... با اون دل کوچک و مهربان ...!

دیروز که مامانی تو حیاط پشتی مشغول شست و شو و پاکسازی پارکینگ و ... خلاصه آماده شدن برای اسباب کشی بوده ؛ باران خانم با مادر گرامیشون میان احوال پرسی و خلاصه ارشیای من یه جورایی با باران جونش خوش و بش می کنه و گویی اون دو تا دل کوچولو هم میدونن که بزودی مسافت ها بیشتر میشه و دیدارها دشوار ...! یه جورایی همدیگه رو نیگاه می کنن که برای یادگاری دوتا عکسی رو که ابجی آیدا گرفته میزارم .




تاریخ : 28 خرداد 1393 - 06:15 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 717 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

گام هایی به فرمان دل ...!

از دو روز قبل دختر عموی نازنین و خوشگل ارشیا ( رومیـســا جوووون ) یه بیماری گرفته که تنها

راه درمانش حمام با آب چشمه ای جوشیده از دل کوهی بلند است که حاوی پتاسیم است و

امروزمن و عمو جان و آرینا خانم به اتفاق مرد کوچک خانواده ( ارشیا خان ) زدیم به دل کوه و

چشمهقدیمی و خشکیده را با جستجوی بسیار پیدا کردیم و آب شفابخش رو ریختیم تو ظرف و آوردیم .

عموجون با موبایلش قسمتی از گشت و گذار مون رو فیلم برداری کرده بودند و چون این ماجرای

کوهنوردیخان کوچولو برای یافتن درمان اونم برای عزیزترینش شاید اولین تجربه اش بود چندتا

عکس از فیلم درآوردم به یادگاری این همدلی ارشیا با رومیسای نازنین .



تاریخ : 24 خرداد 1393 - 08:38 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 755 | موضوع : وبلاگ | 6 نظر

آلـبــالــو خُـــورووووووووووون ...!

امروز ساعت 1 ظهر ارشیا خان اومد اداره بابایی و با دست مبارک آلبالو های قرمز و ترش و

خوشمزه درختای حیاط پشتی اداره بابایی رو چید و نوش جان کرد ....!




تاریخ : 19 خرداد 1393 - 23:57 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 853 | موضوع : وبلاگ | 13 نظر

یک گپ مردانه ...!

امروز که مامان خانمی برای اسباب کشی آماده میشد و خونه تکونی و شست و شو داشت من

و مرد کوچک دست هم رو گرفتیم و زدیم بیرون که خانمها راحت تر کاراشون رو بکنن .  بعد یه

فوتبال دو نفره جانانه ! یه بلالی و یهبستنی به رگ زدیم و ...  کلی با هم مردونه اختلاط کردیم !




تاریخ : 19 خرداد 1393 - 05:16 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 826 | موضوع : وبلاگ | 5 نظر

ارشیا و نسا بانو

امشب ارشیا جون مهمون نسا خانوم یعنی بیستمین خواهرزاده باباییش و بیستمین

عمه زاده  و یازدهمین دختر عمه اش بود و چه محبت ها که برای نسا بانوی نازنین نکرد

این پسر دایی با مرام ....! 

و این هم نسا بانوی بیست روزه


تاریخ : 16 خرداد 1393 - 10:08 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 1170 | موضوع : وبلاگ | 8 نظر

جانم فدای وطنم ...!

امروز پیرانشهر بودیم ؛ خان کوچک امر کرد که لباس کماندویی میخواد ! به ناچار گشتیم و گشتیم و 

از آقایان خیاط خواهش و تمنا و....  پرو و دوخت و دوز و ... خلاصه رنجر قهرمان ما ملبس شد به

آنچه دلش می خواست  .

قسم به زیبایی پرچم سه رنگت ؛ به سرخی خون شهیدانت

ز ناموست پاسداری می کنم ای ایران من .

تا خون در رگ ماست 

عزّت و افتخار و عظمت ایرانی جاودان است

رهبرم ؛ می پذیری به سربازی وطنم ؟!

برادران عقیدتی ؛ لصفاً به این سینه باز سرباز

کوچولوی ما گیر ندید دیگه ....

ارشیا با کلاهش میانه خوبی نداره هنوز ، میگه سرم رو درد میاره

هر چند پرو شده و کوچیکش کردن تا اندازه سر مبارکش باشه

ولی انگار یه خورده براش سنگینه ....!

و هرگز فراموشم نمی شود وصیت نامه های بخون آلوده شهداء

و فرمان امام شهداء ؛ سربازم و سر می بازم به راه دین و وطنم .


تاریخ : 12 خرداد 1393 - 07:09 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 1426 | موضوع : وبلاگ | 18 نظر

زیر باران خدا ... نثارتان یک سبد از من دُعا

امشب ارشیا مهمون دختر عموی نازش رومیسا جون بود . شکر خدا یه رعد و برقی بود و

بارونی بارید که همه کیف کردیم .وقتی زیر غرش صاعقه ها و لرزش در و دیوار از شدّت اون

رومیسا و ارشیا مشغول بازی و دلنوازی بودند آبجی آیدا جون یه سری لحظه قاپید از این دو

عموزاده ناز که برای فردا ها خاطراتی زیبا خواهند شد انشالله ....

وای اگه عمو جون میدید این حرکتت رو ...!

نه آقا ... معلومه دارید محبت حراج می کنید ....!

سه چرخه هم طبق معمول باید مال مرد خونه باشه مثلاً ...!

 

و این هم

نمایش آکروباتیک اینکه « مــن مَـــرد هَسـتـــم» مثلاً ....!


تاریخ : 08 خرداد 1393 - 10:02 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 825 | موضوع : وبلاگ | 8 نظر