آغوشی گرم برای ژینا خانم ...!

دیروز دوشنبه حوالی ظهر بیست و یکمین عمه زاده یا به حسابی بهتر دوازدهمین دختر عمه ارشیا « ژینــا جووون » دختر چینی خانم عمه هفتم ارشیا تو بیمارستان صولت ارومیه بدنیا اومد و امشب که خونه برگشتند به اتفاق پسر دایی خوشتیپش رفتیم واسه خیر مقدم به این نازنین کوچولو ....!


تاریخ : 29 مرداد 1393 - 12:21 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 921 | موضوع : وبلاگ |

نازت مثقالی به چند...؟خریدار ششدانگشم

امروز عصری دوتایی زدیم بیرون تا از بارون نم نم و زیبای تابستونی لذّت ببریم .جلو مغازه کفاشی وایساده میگه بابایی بریم کفش بگیریم ؟ من هم که از خدامه و با سر رفتم . کفشه رو خودش از میان دهها پیشنهاد من و فروشنده انتخاب کرد ...! بعدش میگه بابایی « شولار »هم میخوام ...؟ رفتیم پوشاکی و خان با رّد پیشنهاد من کفشش رو درآورده به آقای فروشنده میگه از این (رنگ قهوه ای رویه کفششو نشون میداد )! خلاصه ست کردیم به میل خان جوان .

دوتا دختر خانم هم برا خرید همون مغازه بودند از انتخاب و اداهای ارشیای من طوری ذوق کرده بودند که پرده شرم دریدند و گفتند : عمو این نازنین پسر و این همه ذوق و درک و فهم و... و دوتا بوسه آبدار از اون ماتیکی های روی لب از خان ما ستاندند و خان زیر چشمی منو نیگاه میکنه یواشکی جلو همگی میگه بابایی مرسی ....!

حالا مگه میشه این نازها رو نخرید اونم به بهای جان و ارادت ؟

رسیدیم خونه تو حیاط میگه بابا اجازه هست عکس بگیرم ؟ منم گفتم بفرما و موبایله رو بیرون کشیدم و این فیگورها هم بدون دخالت احدی ؛ و تنها زایده ذهن و خیال ارشیا خان منه ...!


تاریخ : 29 مرداد 1393 - 06:26 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 1248 | موضوع : وبلاگ | 12 نظر

موندم که عنوان چی بزارم ...؟!

امروز یه گوشه جدید از شخصیت 2سال 6 ماه و 18 روزه خان کوچولو بر ما هویدا شد ..؟!

حکایت از این قرار بوده که : امروز که به دلیل مشغله کاری عصری خونه نبودم ؛ محسن جان پسر خاله ارشیا میاد خونه میگه ارشیا موهات بلند شده میایی بریم اصلاح ...؟ ارشیا هم که از خداش بوده مامان خانمی رو قانع میکنه و همراه آقا محسن میرن آرایشگاه . اومدم دیدم مدل سر خان یه جورایی با سابق فرق داره ...! محسن جون میگه به آرایشگره میگفته رولاندو بزن ....!

نگو خانِ عاشقِ فوتبال ما،خواسته موی سرش این دفعه مدل  cristiano-ronaldo ایی در بیاد ....؟!

مبارکت باشه  ای نسیم فرح بخش وجودم

هر مدلی که باشی همون ارشیای خون گرم ِ مهربان و با وقاری


تاریخ : 27 مرداد 1393 - 09:33 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 890 | موضوع : وبلاگ | 14 نظر

عصای دست بابا ....!


تاریخ : 22 مرداد 1393 - 01:05 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 1019 | موضوع : وبلاگ | 11 نظر

یک شب و یک راز...!


تاریخ : 20 مرداد 1393 - 10:10 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 825 | موضوع : وبلاگ | 9 نظر

دلنوازانه ...!

 


تاریخ : 19 مرداد 1393 - 10:12 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 811 | موضوع : وبلاگ | 6 نظر

ظلمت شکن شب های خیالمی ...!


تاریخ : 18 مرداد 1393 - 07:01 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 742 | موضوع : وبلاگ | 7 نظر

نازُکــَــند : هم خیال تو هم دل من ...!

این چند روزه ارشیای ما تو خونه جدید خیلی پکره ...!

تو محله قبلی دوستایی داشت ولی اینجا هنوز با کسی اُخت نشده و برای سرگرم شدنش بیشتر اوقات پای تلویزیونه یا با کامپیوتر و یا گوشی موبایل داره گیم میکنه . امشبم فیلش یاد هندوستان کرده بود و لباس های سابق رو از آبجی خواستو برای اولیّن بارم راضی شد ماسکشو بزاره .

اومده میگه بابایی عکسامو برام قشنگ کن ...! من هم که از خدامه خان چیزی بخواد

و از دستم برآد ....!

الانم بر خلاف همیشه که تا 2 و نیم بیدا بود ؛ گرفته خوابیده این نازنین شاهزاده ما ...!


تاریخ : 16 مرداد 1393 - 09:17 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 788 | موضوع : وبلاگ | 10 نظر

عروسی نشمیل خانم ...!

دیروز من کلی کار داشتم و تا غروب خونه نیومدم . شب ؛ عروسی دخترِ عمو فرخ دعوت بودیم . اومدم دیدم خان و آبجی آرینا جوووونش لباس ها عوض کردن و تیپ ها تست نموده اند....! و عکس ها گرفته اند ؟! دیگه باورم اومد که ؛ بابا پسرکم مرد شده دیگه ... و این یعنی انشالله خواهم دید نوه ای چون پدرش ناز و شیرین و مهربون و با فهم و درایت رو .....!

تالار عروسی هم رفته نشسته بغل دختر ناز آقای دکتر حسن زاده و

چی کرده با دل اون دخترک معصوم نــــــــــــی دووونوم ....!؟


تاریخ : 12 مرداد 1393 - 23:08 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 1747 | موضوع : وبلاگ | 16 نظر