امشب خونه یکی از دوستان بودیم ؛ صبا خانوم که الی ماشالله عاشق ارشیا خان بوده و هستش و هی ناز میکشید ازش و هی براش عشوه میرفت با اون لُپ های هلویش ، تازه کازیوا جون هم برای اولین بار از لندن به ایران برگشته بود و هی سعی می کرد دل ارشیا جون رو با کلمات دست و پاشکسته کردی و لهجه غلیظ انگلیسیش بقاپه ؛ نمیشد که نمیشد .... یعنی خان ما دلش رو دو دستی چسبیده بود و پدر صلواتی برای دوتا ناز دختر طناز ؛ نــــــــــاز می کرد ........!
یه خبر خوب
برای ورود به این وبلاگ روی تصویر بالا کلیک کنید
البته بنا به دلایلی مطالب وبلاگ فقط برای دوستان ارشیا نمایش داده میشود
http://salamatkadeh.ninipage.com
هقته وحدت دلها
امروز 12 ربیع الاول عید ما مسلمان سنـّی مذهبه . امروز به عشق محمد مصطفی (ص) دلها شادمان و لبها خندان بود اینجا . 12 تا 17 ربیع الاول همه اش عشق است و عشق ... از همین جا عید میلاد رسول الله (ص) رو خدمت همه مسمانان شیعه و سنی به خصوص چامعه نی نی پیجی ها تبریک عرض می کنم
......... خــدایـا ؛ به حق محمد مصطفی (ص) دلهایمان را از هر کینه و درد و پلیدی پاک کن و دنیایمان را شیرین و عاقبتمان را به خیر گردان ... مهربانان ؛ اینجا همه به عشق نی نی هایی دور هم جمع شده اند که همه چیرشان است ؛ این نی نی ها ی ناز که نعمات بی بدیل از سوی خودت می باشند را برایمان سالم و صالح تربیت فرما که ربّ العالمینی .... آمــیـــن
خلبانک خیال من ....!
امشب مهاباد تالار عروسی شیخ آقایی ؛ عروسی دختر اقای برمکی دعوت بودیم . برگشتنی خان کوچولو دلش هوس کرد خودشو به هواپیمای یادبودی برسونه که تو ورودی شهر مهاباد گذاشتن . برف بود و هواپیما رو سکوی 5 متری نمیشد که ببرمش اون بالا ؛ به ناچار عکسی گرفتم از همون حالت زیبای اصرارش به اینکه سوار هواپیمای شکاریش کنم تا شاید برود به جنگ اهریمن دل افگار خیالاتش در اسمان زیبای خداوند ....
این لب و لوچه واسه اینه که نشد به خواسته دل کوچیکش بله بگم
و شاید دل منم بخاطر همین مثل ارشیا هنوز در تب و تابه
همون حسی که هر بابایی وقتی نمیتونه دل عزیزش رو شاد کنه داره ....!
کاریکلیماتور ارشیایی ...!
جوک ؛ جملات حکیمانه ، کاریکلیمات و همه چیز به مناسبت گرامیداشت دومین سالروز تولد ارشیا خان
اینجا : http://arshiyakhan2.blogfa.com
در آرامشمان نا آرامی ها دیگران را از یاد نبریم
امروز خان ما تو خیابونهای یخ بسته و لیز شهر ؛ دلش هوای فرغونی کرد که دَمِ درِ اسباب بازی فروشی گذاشته بودند ؛ فرغونه رو گرفتیم و خونه رسیدیم کلی بازی و ادا در آوردن و کلاه سر ارشیا نهادن و عکس گرفتن ، همین نیم ساعت قبل یه جورایی دلم خواست تا مروری کنم در این سرمای بی انصاف زمستان شهرمون از کسانی که تنشان سوزان است از سرما ؛ و دلشان شکسته از بی مروتی ما آدمها ...
رفتم و از نزدیک دیدم بساط نابسامان خانواده ای به مصداق عکس بالا .... (که بخاطر حفظ حرمت دلهاشون عکس واقعیشون رو نمیتونم بزارم )
بیاییم در آرامش هایمان اندکی هم به ناآرامی های دلهایی فکر کنیم که در کنارمون هستند ...!
لااقل به یک دعا دست بریم نزد خدا ،
تا همه گرم شوند ، شاد شوند ؛
خنده به لب ، نانی به کف بوسه فرزند بگیرند بدون غم و ترس
از سردی و برف و بوران فرداها ...
تقلید دایی کوچولو از دایی بزرگه ...!
میگن بچه ها درک می کنن ؛ میگن بچه ها تقلید می کنن هر رفتاری از بزرگترها رو که خوب یا بد تشخیص بدن راست گفتن دیگه ؛ بابا می فهمند بخدا ....!
امروز ارشیا که عکسای خودشو کنار دایی ساسان جونش دیده بود ؛ احساساتش گل کرده و چون خواهرزاده نقلی و خوشملش ( آیهان = نوه مثل دسته گلم ) هم در دسترس بوده ؛ بر خلاف خیلی اوقات ...! دست می کنه گردنش که خواهرزاده خان دایی کوچولوت دوست داره ...
تــقــلــیـــــد مُـحــبـّت :
یه جایی هم وقتی خان دایی کوچولو می بینه لازمه خواهرزاده قند عسلش رو یه گوش مالی بده .... دست می بره و گوش میکشه به سبک دایی ساسان جونش .....!
امّا ؛ این خواهرزاده مثل ارشیا نیس که واسه دایی جونش گوش بده و اخم نکنه ...! یه جورایی میگه بابا نکش گوشم رو دایی ارشیا جونم .....!
تــقــلــیـــــد تـنــبـیـه :
عشق واقعی ارشیا
**********
امّـــــــــــــا ؛
دایی جون ؛ تنبیه منحصر به فردی داره که ارشیا این نوع تنبیه رو فقط و فقط از عشقش که همون دایی جونش باشه قبول می کنه و الف تا لام ابه کشیدن دوتا گوش ناز و کوچولوش توسط دایی جونش اعتراضی نمی کنه ؛ حالا چرا ؟! نمیدونم بخدا