دیروز بعداز حموم دیدم ارشیا نشسته یه خودکار گرفته دستش و مچ دستاش رو خط خطی کرده ...؟!
میگم عزیزم آدم دستشو که نمی نویسه ....! میگه بابا ساته ( یعنی بابایی ساعته که کشیدم )...؟!
یه خورده توبیخش کردم و قول گرفتم که دیگه بدنشو بوم نقاشی نکنه ... گفت : بابا گیان ببشه ( یعنی بابا
جون ببخش ) ...! خب منم قند تو دلم آب شد دیگه و بوسیدمش و منازعه خاتمه یافت .
امروز بعداز آب تنی اومده با ناراحتی دستشو گرفته جلوم میگه آبجی آیدا رو دستش تاتو کرده ...!
دیدم قول دیروزی که ازش گرفتم براش شده مایه عذاب وجدان ...!
گفتم ناز شدی بابایی چه خوشکله تاتوی دستت ...
وقتی دید توبیخ و سرزنش نمیشه ؛ اونوقت حالش خوب شد ....