امروز عصری خان، اسکوتر دختر همسایه رو دیده و خلاصه دل کوچولو موچولوش هوس داشتن اسکوتر کرد ما نیز که گوشی شنوا داریم و نه به بچه های ناز نمیتونیم نه بگیم طبق معمول اطاعت امر کردیم . خان سوار میشه ولی بلد نیست و هوری میخواد بیفته ...! یه خورده هم بگی نگی از این که نمیشه ... شاکیه ...! همین چند دقیقه قبل عکسایی ازش گرفتم و الان که عکسا رو گذاشتم اومده خودش دیده میگه ... اسکوت یقه ....( به فارسی ترجمه کنیم میشه اسکوتر خوب نیست ) ....!!!
شب بود و عکسا خوب نیفتادن ؛ برای همین برخلاف همیشه عکسا رو ریزه گذاشتم !