امروز پیرانشهر بودیم ؛ خان کوچک امر کرد که لباس کماندویی میخواد ! به ناچار گشتیم و گشتیم و
از آقایان خیاط خواهش و تمنا و.... پرو و دوخت و دوز و ... خلاصه رنجر قهرمان ما ملبس شد به
آنچه دلش می خواست .
قسم به زیبایی پرچم سه رنگت ؛ به سرخی خون شهیدانت
ز ناموست پاسداری می کنم ای ایران من .
تا خون در رگ ماست
عزّت و افتخار و عظمت ایرانی جاودان است
رهبرم ؛ می پذیری به سربازی وطنم ؟!
برادران عقیدتی ؛ لصفاً به این سینه باز سرباز
کوچولوی ما گیر ندید دیگه ....
ارشیا با کلاهش میانه خوبی نداره هنوز ، میگه سرم رو درد میاره
هر چند پرو شده و کوچیکش کردن تا اندازه سر مبارکش باشه
ولی انگار یه خورده براش سنگینه ....!
و هرگز فراموشم نمی شود وصیت نامه های بخون آلوده شهداء
و فرمان امام شهداء ؛ سربازم و سر می بازم به راه دین و وطنم .