به لطف مهربان والا و دعای وروجکام امروز هوا کمی سرد ؛ کمی ابری و کمی همراه با باد امّــا مساعد بود ؛
به اتفاق خانواده دایی جون ارشیا و سه تا باجناق عزیزم و داماد خان و خانواده پدر و برادرش زدیم به دل طبیعت
تا با نوک نیزه و دمب جاروب و خلاصه هر چی بشه سیزده رو بدرش کنیم انشالله
ارشیا خان هم سومین سیزده ش رو نه بدر بلکه در به در کرد با کیف و حالش ...!
بازی و توپ بازی هم که تفریح گریز ناپذیر جوانک ماست دیگه ؛
البته نگو خان بچه کوهستانه ....!
تا ما رو غافل دید با آبجی کوچولوش آرینا جون زده بودند به دل کوه
و وقتی ما فهمیدیم داشتند به دامنه ها مشرف میشدند ...!
.
خوش و بش و خود شیرینی و ناز کردن هاش هم که مثل همیشه ...!
برای این یکی هم چیزی ندارم بگم ....!
با توجه به اینکه در حین نبرد منقلی دست بابایی سوخت
مادر جااااااااان ارشیا نزاشتند عکس پشت منقل با زغال سوزان
بگیریم و ناگزیر شدم منقلی در امنیت برای ارشیا ....!
و خوشبختانه اشتهای خان ما امروز مثل هوا خوب بود ...!
و وضویی به زلالی باران .....!
عصری هوا سرد شد و خان ما زیر پتو شیر خورونی را انداخته بود ....!
و ساعتی بعد ....!
و این هم همه دار و ندار این پیر مرد ؛ البته بعلاوه رُزیتا جون که تو عکس نیست