Battle with crocodile
شب ها که رفتم تو تختم و برق خاموش شد ارشیا میاد و روی بازوم سرشو میزاره و میگه بابا برام (گاپ) بگو !
گاپ یه لغت ساخته خودشه که به داستان میگه ! حالا از کجا آورده و از چی استنباطش کرده نمیدونم .
دیگه که ماشالله بزرگ شده ، به داستان های بُزبُزه قندی و حسنک و ... تمایلی نشون نمیده . یا باید داستان از خراب شدن ماشین بابایی تو یه صحرا باشه که شبونه ارشیای قهرمان با دو تا اسب میاد و بابایی رو بر میگردونه یا اینکه باید یه نوع تلمیحی باشه از رستم بازی و نبرد با اکوان دیو و ضحاک و ... که البته قهرمان ستاره اش خود آقا ارشیا هستش .من داستان رو شروع می کنم همین که گرم شد خودش ادامه ش رو میسازه البته همانطور که گفتم با قهرمان واحد که اسمش ارشیا خانه . کروکودیله رو دید اوئلش یه جورایی ازش می گریخت ولی وقتی آبجی آرینا گفت نترس ! به غرورش برخورد و قیافه حق بجانبی گرفت و رفت کروکودیله رو گرفت لای بازوهاشو ضربه فنی اش کرد . بعدشم سوار بر اژدهای وحشی کوه قاف ، پیروزمندانه بازگشت .....!
اینجا نمی دونم دیگه تو کجای داستانش اینجوری غرق شده ...؟!