نـبـرد بـا کُــروکُـدیـل

Battle with crocodile

شب ها که رفتم تو تختم و برق خاموش شد ارشیا میاد و روی بازوم سرشو میزاره و میگه بابا برام (گاپ) بگو !

گاپ یه لغت ساخته خودشه که به داستان میگه ! حالا از کجا آورده و از چی استنباطش کرده نمیدونم .

دیگه که ماشالله بزرگ شده ، به داستان های بُزبُزه قندی و حسنک و ... تمایلی نشون نمیده . یا باید داستان از خراب شدن ماشین بابایی تو یه صحرا باشه که شبونه ارشیای قهرمان با دو تا اسب میاد و بابایی رو بر میگردونه یا اینکه باید یه نوع تلمیحی باشه از رستم بازی و نبرد با اکوان دیو و ضحاک و ... که البته قهرمان ستاره اش خود آقا ارشیا هستش .من داستان رو شروع می کنم همین که گرم شد خودش ادامه ش رو میسازه البته همانطور که گفتم با قهرمان واحد که اسمش ارشیا خانه . کروکودیله رو دید اوئلش یه جورایی ازش می گریخت ولی وقتی آبجی آرینا گفت نترس ! به غرورش برخورد و قیافه حق بجانبی گرفت و رفت کروکودیله رو گرفت لای بازوهاشو ضربه فنی اش کرد . بعدشم سوار بر اژدهای وحشی کوه قاف ، پیروزمندانه بازگشت .....!


اینجا نمی دونم دیگه تو کجای داستانش اینجوری غرق شده ...؟!


تاریخ : 15 آبان 1393 - 02:54 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 747 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

  • حانیه.خاله ثنا
    پنجشنبه 15 آبان 1393 - 23:00
    خاله داری ب چی فک میکنی؟؟؟ها؟؟؟ب اینکه بیای با اسب خوشگلت ثنای ما رو بدزدی؟؟؟نخیر خان کوچولو من نمیزارم.خخخ
    عزیزم ایشالا همیشه و در همه جا قهرمان باشی.

    ارشیا :خاله حانیه اسب سفید و قلب بی غشم رو رد می کنی؟
  • عجب عکس خطر ناکی.....

    ارشیا : اوووووووووووووف اوووووووووووف
  • مرسى از لطفتون


    ارشیا :: خواهش می کنم خاله جان

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام
(بعد از تائید منتشر خواهد شد)