هفت سین و یک خان کوچولو

امروز تا من و خرم سلطانم ! یعنی آزیتا خانم گل و مهربونم ؛ از خرید برگشتیم دیدیم دوتا دسته گل بهشتی ام آیدا جون و آرینا جون سفره هفت سینی چیدن که اوّل هر چیز بخاطر وجود باارزش و سلیقه و ذکاوتشون دوتا بوسه نثار صورت ماهشون کردیم و بعد خداوند را شکر گزاردیم بخاطر این همه نعمت باارزش که بهمون داده ؛ رُزیتا خانم هم نتونست سر سفره مون باشه چون داماد گلم شرکتشون بخاطر عید کلی کارداشت و قراره فردا بیان به شهرمون ، بعداز مراسم زیبای تحویل و دعا و مناجات و تنقل و تشرب دسته جمعی رفتیم داخل شهرمون که ولوایی برپا بود وهمه خانواده ها با ماشین و بی ماشین ریخته بودند خیابون ها و ......

اینجا فهمیده که سال 93 سال اسبه و داره

با سال قبل بای بای می کنه و اسب رو رام ....!

اینا هم تخم مرغ های زیبای عیدن که عمو فیروزخان

برای ارشیا جون تزئین کرده


تاریخ : 01 فروردین 1393 - 10:12 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 890 | موضوع : وبلاگ | 8 نظر

چارشنبه سوری زیبا

امروز کاکای ما با اشتیاق وافر از عصر تو مراسم چهارشنبه سوری شرکت کرد.

کیفی کرد و حالی برد که فقط خدا میدونه ..... !

همه همسایه ها جمع بودند و شادمانی و آتیش پرونی و آتیش بازی و

شیرینی خوری وترقه ترکوندن و فش فشه هوا کردن و ...خلاصه کلی برای ارشیا

صفا داشت این چارشنبه سوری و خدا رو شکر نه تنها از صدای انفجارها وحشت نکرد بلکه

مردونه خودشم تو ایجاد آلودگی صوتی ...! نقش بسزایی ایفا نمود و به مهربانی خداوند منّان

بدون هیچ اتفاق و دردسری تا ساعت 8 شب زیر بارون زیبای خداوندی چارشنیه رو سوروندیم ...!



این هم آبجی خانم ناز و مهربون و فهیم ارشیا

آریـنــا خانم



تاریخ : 28 اسفند 1392 - 04:56 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 942 | موضوع : وبلاگ | 15 نظر

ناز اون دل کوچکت

امروز مامان آزی و آبجی کوچولوهای ناز ارشیا آیدا خانم و آرینا خانم دست بکار شدند و اسباب بازی ها و لباس های ارشیا جون رو که یه جورایی دیگه به درد ارشیا نمی خوردن روجمع کردند که انشالله این دم عیدی بدست بچه هایی برسه که دوست دارن ازشون استفاده کنن . نگو خان کوچولو با آبجی ها گالری خاطره زده برای دل کوچیکش و .. خلاصه اینها رو یادگاری گرفتن ...!

البته ارشیا هم یه چیزایی میدونه ماشین بزرگه رو دودستی چسبیده

و ظاهراً اونو از لیست خونه تکونیش خارج کرده ...!


تاریخ : 25 اسفند 1392 - 07:05 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 1282 | موضوع : وبلاگ | 15 نظر

ارشیا و ماهی عید

« أشكر الله لشفاء ابنی و اسئل رحمةُ و حفظُه لِکُّل اَبناءِ العالمین »

*********

ارشیای من به لطف مهربان بی همتا ؛ بهبود یافت

از تمامی دوستان عزیزی که همراهی کردند و دل من و مادر ارشیا

رو به دعا و آرزوی بهبودیش یاوری ؛ بی نهایت سپاسگزاریم و برای نی نی های

عزیزشون آرزوی سلامتی و سعادت می کنیم .


شکر خدا الان ارشیا خوب و سرحاله و همین ده دقیقه قبل این عکسارو ازش گرفتم که داشت ناز ماهی های کوچولوش می کشید و بهشون وعده میداد که تا عید کنارشون باشه سالم و شادمان و بی بلا انشالله...




تاریخ : 21 اسفند 1392 - 06:07 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 996 | موضوع : وبلاگ | 19 نظر

خروسـ ! ـــکـــ ! ـی ناجوانمرد ...!

 

میگن خروس ها موجودات خوبین ؛ راست گفتن ولی یه خروس نامردی هم هست

که بهش میگن خروسک ...! این نامرد به چشای ناز ارشیا هم رحم نکرد ....!

این خروس بی رحم دو روزه ارشیا رو از خندیدن ها و طنازیهاس واداشته

و بیمارستان نشین کرده ...!






تاریخ : 20 اسفند 1392 - 00:10 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 1310 | موضوع : وبلاگ | 17 نظر

عزیزی میهمان خان کوچولو

امشب آیهان ( نوه گُلم ) ؛ همه دلخوشی ارشیا شد .

گیم و تلویزیون و .... همه چیزش شد آیهان خواهرزادش .




تاریخ : 16 اسفند 1392 - 09:38 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 1192 | موضوع : وبلاگ | 10 نظر

ارشیا و توپ جدیدش

امروز جمعه عصری یه سر رفتیم بازارچه مرزی پیرانشهر وارشیا و ابجی ها و مامانی برای خودشون کلی خرید کردند . خان کوچولو بعداز همه چیز دلش هوای توپی کرد و خلاصه شب که اومدیم ؛ من بالا مشغول مطالعه بودم که داد و بیداد آبجی ها در اومد که بابا جون بیا و ببین این میرزا چی داره میگه ....!

رفتم دیدم میخواد توپش رو روسرش نگه داره و مثلاً کله بزنه ؛ ولی توپ گرده و روسر ناز این خان ما جفت و جور نمیشه که نمیشه ...! به ناچار یک انگشتی توپ رو سرش نگه میداشتم و میرزای ما کله میزد و حال میکرد واسه خودش ....!





تاریخ : 10 اسفند 1392 - 07:35 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 639 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

ساکت و آرام به فردا می اندیشد ...!

هنرمندی آبجی آیدا و آرینا


تاریخ : 05 اسفند 1392 - 08:17 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 603 | موضوع : وبلاگ | 6 نظر

به خدا می سپارمتان ....!

امشب روزی خانم « دختر ارشدم » از شهرستان اومد .

آیهان خان نوه یعنی این دسته گل زیبای من یا به عبارتی مغز بادوم من ؛

تا رسید بابا بزرگ و مادر بزرگ و خاله و ..... همه رو فراموش کرد و یهویی

پرید تو بغل خان دایی ناز و مهربونش « ارشیا خان » . این دو

جوانک یه جورایی خوش و بش می کردند که خدایی همه ما رو مات و مبهوت تماشای

دیدار عشقولانه خوشون کرده بودند ؛ ایدا جون خاله آیهان از فرصت استفاده کرد و سریع

با موبایلش از این دیدار تاریخی تصاویری زیبا و به یاد ماندنی گرفت ...


و این هم تصاویری از عشق خان دایی و خواهرزاده ...





تاریخ : 23 بهمن 1392 - 09:34 | توسط : بابای ارشیا | بازدید : 1926 | موضوع : وبلاگ | 28 نظر